من برای تو

چشمانش ...

من برای تو

چشمانش ...

سلام

امروز هرجاکه میرم بوی تو میاد.

سرم رو که میذارم رو بالش بوی تو رو میده، تو ذهنم همش بوی تو جاریه، همه وسایلم بوی تو رو میدن.

چقدر تو خوشبویی آخه؟

سلام

خوب بیا دیگه!!!!

ببین خوب پاشو بیا دیگه !!!!

بیا دیگه!!!!

من تنهام!!!!

کی میای آخه؟؟؟؟؟

فردا

وای که چقدر دلم برات تنگ شده، چقدر دلم هواتو کرده!

چقدر دلم می خواد که امروز فردا بود و نه امروز، واقعا دلم می خواد!!

چقدر دلم میخواد که الان فردا بود و من منتظر که تو از راه برسی و در آغوشت بگیرم.

که الان فردا بود و ما همدیگرو در آغوش می گرفتیم و نفس هامون به شماره می افتاد، صورت هامون گل مینداخت و لبهامون آتیش می گرفت.

که الان فردا بود و من غرق در عطر گلبرگ وجودت می شدم.

نمیشه زمین این چند ساعت رو یه خورده تندتر بچرخه؟!



                                                                                من عاشقتم عزیزم.

عزیزترین

سلام 

می دونم که می دونی که خیلی دوستت دارم. 

می دونم که می دونی که به نظر من زیبایی تو تحسین برانگیزه. 

می دونم که می دونی که چشمات در عین کشنده بودن شفابخش هستن. 

می دونم که می دونی که آغوشت برای من یعنی دوباره زنده شدن. 

می دونم که می دونی که وقتی خوشحال میشی احساس می کنم که خوشبخت ترین مرد دنیام. 

 

اما 

 

می دونی که تو برای من عزیز ترین هستی ...

معشوقه

سلام

می گم که ...

دوست داری معشوقه من باشی؟ یا نه، دوست داری همینجوری باشیم؟؟

نه اینکه منظورم شدت دوست داشتنمون باشه ها!!

منظورم مثل ایناییه که قایمکی هستن با هم.

این مردایی که همه رو ول میکنن قایمکی میرن که با معشوقه شون باشن.

هر وقت از دنیا و کار و ... خسته میشن و میزنن زیر همه چی و جیم میشن و میرن خونه معشوقه شون.

هوم؟

نظرت چیه؟؟

من یه راه خوب پیدا کردم.

صبح تا غروب همینجوری باشیم، بعدش تاریک که شد من بیام پیش معشوقه م.



نه که الان اینجوری نیست !!!